پزشکی 90 یزد
پزشکی 90 یزد

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

 

 

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده رنجور 

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست مرگی نیست

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهروماه

.

.

زمستان است......

اینم شعر زمستان


نظرات شما عزیزان:

AVAZ
ساعت11:51---2 شهريور 1391
ابتدا من خودم رو معرفی کنم که عباس وکیلی هستم و دیگه اینکه خدا رو شاهد میگیرم که نظری نذارم و نگذاشتم مگر با این اختصار .





خطاب به ماه: اگه بچه ها همکاری کنین تا آخرش میریم و مطمئنیم به نتیجه میرسیم.


خطاب به سروش عزیز: یه خورده باید به وبلاگ برسیم و بخش های پزشکی و علمی و .. توش جا بدیم تا متناسب با سلیقه همه بشه و اینجور نیفته مثلا هر گروهی از نویسنده ها متناسب با علاقشون توی یک یا چند حوزه مرتب پست جدید بذارن و ... .
پاسخ:


ماه
ساعت20:38---29 مرداد 1391
به آقای منصوری :کسی امروز میگوید فردا الان میگوید ترم جدید؛و حتی تابستان یک خط کتاب هم نمی خواند؛فردا هم میگوید فردا ؛من که چشمم آب نمی خوره!!!
پاسخ:چرا همه اینقدر برای اصلاح ورودی نا امیدیم.چرا بجای سخن نا امید کننده به فکر چاره نیستیم؟سرنوشت همه ما مثل موم در دست ماست .آنقدر نرم که به راحتی می توانیم آن را تغییر دهیم.اما هرچه بیشتر میگذرد این موم سخت تر و سخت تر میشه و زمانی خواهد رسید که دیگه مثل یه تیکه سنگ میشه و تغییرش یا غیر ممکنه یا اینکه بی اندازه سخته.چرا الان که فصل شکل دادن به سرنوشته همه اینقدر نا امید اند.چرا واقعا؟؟؟؟ انگار ورودی ما شامل یک مشت انسان بزه کار و سابقه داره که چشممتون به اصلاحش آب نمیخوره.عزیز یه کم دیدتون رو عوض کنید.


مهرداد منصوری
ساعت12:01---28 مرداد 1391
احسنت زدی تو کار شعر و شاعری.واقعا داره وضعیت سابق ورودی رو توصیف میکنه؟.قبول داری.امید وارم با تلاشهای اخیر خودمون (بچه های ورودی نود)در پست فراخوان عمومی این مسئله حل خواهد شد.ناراحت نباش دوست من پاییز امسال شروع بهار وردی 90 یزد خواهد بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.